حسین پناهی

 

 

 

در کودکی میلیون ها مشغله ی دل گرم کننده در پس انداز ذهن داشتم ! 

 از هیئت گل ها گرفته تا مهندسی سگ ها،از رنگ و فرم سنگ ها گرفته تا معمای باران ها و ابرها،از سیاهی کلاغ گرفته تا سرخی گل انار... 

همه و همه دل مشغولی های شیرین ساعات بیداری ام بودند !  

.

.

هفت تا هشت سال،

برای زندگی کافی ست!

هفت یا هشت سال...خلاص!

بقیه اش نقدی مزورانه ست! 

زنبور زهر آگین خیانت متورم می کند هیکل ها را 

و ما با خون فاسد خود به سفرهای بزرگ می رویم!

پیراهن های بزگ می پوشیم!

خانه های بزرگ می سازیم!

حرف های بزرگ می زنیم

و خردمندانه طنین گریه های بزرگ خود را

به هق هق آرام تخفیف می دهیم در مناسبات بزرگ

و پاهای بزرگ خود را به زمین می کوبیم

تا تنها صدای موجود،عبورِ حجمِ بزرگ ما

در کوچه های بزرگ باشد،

کوچه هایی که در کودکی بارها در آن ها گم شده بودیم... 

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
هژیر دوشنبه 11 آذر 1387 ساعت 00:19

salam shokooooofeeee:D
vaaay in matlab be in khoshmelioo vase shervine tarsnak gofti:-S
hiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii:D khob kari kardi ki mitone gheyre in fekr kone;):D
salam shervin:D
shokooooooluye mano pas bedeeeeee:-S
baghiasham bedee
hamasho mikham:D
mersi
bay bay shervin

مرتضی سه‌شنبه 12 آذر 1387 ساعت 22:40

ای کاش عشق را زبان سخن بود

هژیر چهارشنبه 13 آذر 1387 ساعت 14:00

eee mage zabanesh nist
khob man chera harf mizanam
pas az in be baaad sokooooot

ایلیا چهارشنبه 30 بهمن 1387 ساعت 13:57 http://www.ezzat-dargahi.blogfa.com

شکوفه عزیز سلام دلم برات تنگ شده مدتی نبودی خوشحالم که هستی.

سلام استاد...امیدوارم حالتون خوب باشه...ایلیا کوچولو خوبه؟مرسی که به یادمین...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 اردیبهشت 1388 ساعت 12:40

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد