گوش دادم...

 

 گوش دادم... 

   

در خیابان وحشت زده ی تاریک 

یک نفر گویی 

قلبش را مثل حجمی فاسد زیر پا له کرد...  

 

در خیابان وحشت زده ی تاریک   

یک ستاره ترکید 

  

گوش دادم...   

نبضم از طغیان خون متورم بود  

وتنم...  

تنم از وسوسه ی متلاشی گشتن 

  

داشتم با همه ی جنبش هایم مثل آبی راکد  

ته نشین میشدم  

 

آرام

 

 آرام...   

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 26 اسفند 1387 ساعت 12:00 http://no-1.blogsky.com

اول قالب جدیدت مباررررررررک، خیلی قشنگه، دوسش دارم...
شعرت هم قشنگه :)

سلااام مرسی از لطف تون...:؛

دختر نارنج و ترنج سه‌شنبه 27 اسفند 1387 ساعت 19:05 http://toranjbanoo.blogsky.com

سلام خانومی.. خوبی؟؟؟
قالب نو مبارک! خیلی خوشگله!!!! آفرین.... خیلی هم باکلاسه...
چقدر این نوشته هولناک بود... قشنگ بود، اما آدم رو می ترسوند.....
مرسی از نوشته هات. شاد باشی عز یزم.

سلاااااااااااام مرسی ی ی ی ی ی ...خیلی ماهی شما...خیلی دوسش دارم...حال و هوای خود منه آخه...

ahIrU چهارشنبه 28 اسفند 1387 ساعت 01:18

چی بکم...؟
:-؟

sinohe چهارشنبه 16 اردیبهشت 1388 ساعت 13:25 http://www.sedayenarenji.persianblog.ir

در حباب کوچک
روشنائی خود را می فرسود
ناگهان پنجره پر شد از شب
شب سرشار از انبوه صداهای تهی
شب مسموم از هرم زهر آلود تنفس ها
شب ..

گوش دادم
در خیابان وحشت زده ی تاریک

سلام مرسی آقای سروش که سر زدین خیلی لطف کردین...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد