تن دادن

 

 

و تن دادیم به تیک تاک عقربه هایی که تکه تکه مان کردند 

 

در من صدای تبر می آید! 

 

در من فریادهای درختی است

خسته از میوه های تکراری  

من ماهی خسته از آبم

تن می دهم به تو تور عروسی غمگین 

 

تن می دهم به علامت سوال بزرگی که در دهانم گیر کرده است

.

.

.

و زندگی آنقدر کوچک شد

تا در چاله ای که بارها از آن پریده بودیم افتادیم... 

  

  »گروس عبدالملکیان

                            

می نوش ندانی از کجا آمده ای خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت

 

  

 

 

    گویند که فردوس برین خواهد بود                       آنجا می ناب و حور عین خواهد بود 

  

    پس ما می و معشوق بکف می داریم                   چون عاقبت کار همین خواهد بود